سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرصتی برای دوست داشتن...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شرکت هرمی!

تا حالا درباره شرکت های هرمی چیزی شنیده اید!؟

سیستم این شرکتها به این صورت است که به فرض شما در راس گروه قرار می گیرید. با عضوگیری و معرفی کار به سایرین آنها را به طور مساوی تقسیم می کنید، بعد آنها 2 نفر را به سمت خود می کشند. با این حساب شما تا اینجا 6 نفر عضو دارید؛ این روند ادامه می یابد6به 12 ، 24،48،96... مجموعه شما رشد می کند. شما به عنوان یک مدیر که در راس هستید ناظر عملکرد سایرین می شوید. جالب انیجاست شما زیر شاخه یک نفر دیگر هستید.

دقیقاً همین موضوع را می توانید در رشد سلولها ببینید، یک سلول به دو تقسیم می شود، بعد هر یک از این قسمتها پس از رشد به شروع به تقسیم شدن می کنند و یواش یواش یک جاندار زنده مثل انسان را بوجود می آورند.

داستانی که امروز تعریف می کنم همین جریان است. اما به نحوی زیباتر. این داستان از یک رمان خارجی است که شاید فیلمی که زا روی آن ساخته شده است را هم دیده باشید.من داستان را خلاصه تعریف می کنم تا به مفهوم آن سریع تر برسید.

شاگرد 13 ساله ای برای تحقیق کار مدرسه به دنبال موضوعی می گشت. پس از فکر زیاد تحقیقی نوشت به شرح زیر:

ما در تمام کارهای روزانه خود دنیال تکثیر هستیم. مثلاً از یک مرغ 6 جوجه می گیریم بعد آنها را بزرگ می کنیم. دوباره از آنها جوجه می گیریم،. اگر هر کدام از آنها 6 جوجه تولید می کنند و ما 36 جوجه داریم و همین روند ادامه پیدا می کند.پاگر به به ما بدی شود ما بدنبال انتقام از آن فرد بدی را تکرار می کنیم و به جای یک کار بد 2 بلا به سرش می آوریم تا کار او را تلافی کنیم. و دوباره تکرار و تکثیر. تکثیر بدی و انتقام و کینه.

چرا ما آدمها به دنبال خوبی کردن نیستیم؟ حالا یک فرضیه را بیان می کنم. من به یک نفر کمک می کنم و از او به عنوان پاداش از او می خواهم به دو نفر خوبی کند و به جای پاداشش بخواهد که این روند را تکرار کند. خواهیم دید که در مدت کمی همه به هم دیگر در حال نیکی و لطافت هستند.

پس از اینکه تحقیق را در مدررسه اعلام کرد و مورد توجه قرار گرفت به سمت خانه حرکت کرد. بی خانمانی را دید که سعی داشت چیزی برای خوردن پیدا کند. با خود اندیشید که چرا خودم اولین قدم را بر ندارم؟ به کمک او شتافت، با اندک پولی که داشت غذایی تهیه کرد و به او داد. از او خواست که در ازای محبتش به 2 نفر کمک کند و با حوصله فرضیه اش را برای بی خانمان تعریف کرد.

بی خانمان خندید و کله ای تکان داد.

سپس پسرک حرکت کرد، یکی دیگر را کمک کرد و یک نفر دیگر.

در یک اتفاق تلخ پسرک دچار سانحه ای می شود. وقتی از طرف رسانه ها و مصاحبه ای که با دوستانش انجام می شود، فرضیه زیبای او در رسانه اعلام می گردد.افرادی که مورد کمک پسرک قرار گرفته بودند، به سمت منزل پسرک حرکت می کنند و از جریانی که برای او اتفاق افتاده ابراز نارحتی می کنند. موضوع طرح مورد توجه همگی قرار می گیرد و کم کم شروع می کنند به وصیت پسرک عمل می کنند.

در اینجاست که نوسینده و کارگردان این اثر با یک خلاقیت به موقع اتحاد و همبستگی جامعه خود را به نمایش می گذارند. که مردم برای اندیشه نیک آن پسر ارزش قائلند و شروع یک حرکت نمادی را آغاز می کنند و آن کمک به یک دیگران.

یک زمانی ویدیو قاچاق وارد می شد، بعد ماهواره ممنوع بود و حالا چیزهای دیگر از جمله شبکه های هرمی!

تا حالا فکر کرده اید که چرا؟ اینها دوره ای است! چرا ممنوع و خارج از دین خوانده می شوند و بعد کسی به آنها اهمیت نمی دهد!

من نظر شخصی خودم را اعلام یم کنم:

هر چیزی در این دنیا برای کاری افریده و خلق می شود، اصل ماشین آلات که ساخته می شوند برای خدمت، آسایش و مآموزش آدمی است. یک نفر با ماشین آلات به ساخت مزرعه می رود و کشت می کند. حالا یک نفر با همین ماشین آلات خانه ای را ویران می کند. یک نفر با تفنگ جان انسانی را نجات می دهد و یک نفر جان می گیرد. یک نفر با ماهواره سعی در افزایش علم و آگاهی است و یک نفر بدنبال تفریحات غیر اخلاقی. ما هستیم که استفاده آنها را بد یا خوب می کنمی. چرا با همین ایده به اصطلاح غربی که در بالا آمده، سعی به کمک هم نوع خودمان نکنیم!؟

داستانی بود که در کتابهای مدرسه ما زمانی که حضرت فاطمه (س) در سجاده مشغول دعا بودند، ابتدا همسایه های خود را دعا می کردند و بعد خانواده خود و در آخر خودشان را.

 

راه یکی است و آن راستی است.