داستانی که از فیس بوک کپی کردم!
متنی که در زیر می خوانید تا چند ساعت پیش یک رویداد شیرین و واقعی بود ، اما خوب متاسفانه این حقیقت را تبدیل می کنیم به یک داستان سوزناک و اضافه اش می کنیم به کتابی که ورق هایش اینروز ها خاک فراوانی می خورد ...
داستان کوتاه :
یکی بود یکی نبود ، یکروزی تو یک شهر بزرگ ، توی سرزمین های دور ،یک دکتر فوق تخصص جراحی پلاستیک و زیبایی بود، اون پس از شنیدن آهنگی با عنوان از چی بگم که توسط خواننده ی ایرانی (یاس) اجرا شده بود ، از نرگس و دوستانش که در آتش سوزی 5 سال پیش مدرسه شهید رحیمی روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز که به طرز کاملاً دلخراشی سوخته بودند دعوت کرد تا به او مراجعه کنند و بدین ترتیب مسوولیت عملی سخت را بر روی نواحی سوخته این کودکان معصوم قبول کرد . این عمل منحصر به فرد به خاطر تکینک های جراحی خاص برای اولین بار در جهان است که انجام می پذیرفت .
نکته بسیار مهمی که اینجا وجود داشت ، سیل عظیم دکتر ها و انسان هاییست که تحت تاثیر مسایل معنوی و الهی قرار دارند و موسیقی نوین را مصداق فساد و مغایر با موازین مذهبی می دانند ولی طی این 5 سال همین افراد در کنار دولتمردان کشورمان هم حتی از حادثه آتش سوزی آن موقع درس عبرتی نگرفتند و کمکی نکردند که هیچ ، حتی به یاد نداشتند از این طفلان معصوم که در آغاز نوجوانی بدین حال دچار شده اند . اینکه یک ترانه رپ چنین تاثیر شگرفی در روح و باطن یک انسان می گذارد که وجدان وی را آگاه تر کرده انسانیت او را به تکاپو می اندازد ، نکته ایست که باید قدری عمیق تر در آن تامل کرد . آنهایی که موسیقی نوین را فعل حرام می دانند ، امروز همین فعل حرام بود که شرافتی بس بزرگ و متعالی تر را بدنبال داشت ، آری . !
سرافرازمون کردی دکتر ...
نیتی که تو دلت کردی ، قبول .
قصه ما به سر رسید ، کلاغه به خونش نرسید ...
بخواب نرگس عزیزم ، بخواب دختر گلم که شاید یکروز این داستان به واقعیت تبدیل بشه ...
قسمتی از متن ترانه از چی بگم که در داستان بالا به اون اشاره شده :
(از چی بگم)
....
از چی بگم برات
شاید قصه دوست داری
مثل قصه ی اون هم کلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
داستان نرگس و گلای باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گر گرفت
آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت
زود بدویین سمت در، ولی درم قفل بود
چشام خشک شد یکم بهم اشک بده، ایزد!
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن
کودکی مرد در راه کلاسی که
سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه
یاس نمی خواد ته قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده
....
شاید کسانی باشند که از شبکه های اجتماعیی کاربردهای بد و نا هنجار می برند، اما کسانی هستند که از این شبکه ها استفاده بهینه و مثبت می کنند. متن بالا از فیس بوک است.
خوب ببینیم.